امشب برای خودم لالایی خواهم گفت تا خوابم ببرد.
برای آن همه دوست داشتنم. برای آن همه عاشق بودنم. برای آن همه خورد شدن و دم نزدنم.
می خوابم تا خوابت را ببینم. تا خواب رقصیدنت را ببینم، تا خواب بوسه زدن بر لبهای گرم تابستانی ات را ببینم.
می خوابم تا وقتی بیدار شدم بدانم که هنوز عاشقم و هنوز تو را خواهم دید و خواهم ستود.
لالایی را خودم می خوانم تا با صدای خودم به خواب خوش دوست داشتنت خلسه کنم.
سـیگاریـــ نــوشـت:
از دوست عزیزم وحــــیـــد
حس خوبی نیست... اصلا
وبلاگ بسیار جالب و متفاوتی دارید خوشم اومد. اگر تو متن های ادبیتون از همین سیگار هم بنویسید جالب میشه.
like!!!
درگیر رویای توام .. منو دوباره خواب کن
دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو منو انتخاب کن
دلت از آرزوی من .. انگار بیخبر نبود
حتی تو تصمیمای من .. چشمات بیاثر نبود
خواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم
درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنم
باور نمیکنم ولی .. انگار غرور من شکست
اگه دلت میخواد بری .. اصرار من بیفایدست
هر کاری میکنه دلم .. تا بغضمو پنهون کنه
چی میتونه فکر تو رو .. از سر من بیرون کنه
یا داغ رو دلم بذار .. یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه .. به کم قانعم نکن
سلام داداش گلم...
خوبی؟
کجایی؟
کم پیدایی...